Sunday, October 18, 2009

بیست و ششم مهر

تلفن رو میخوان باید زود بیام بیرون ...
امروز زهرا رو خبر کردم و اونم ساعت 6 بود که رسید شرکت ... زنگ زدم نگهبانی که اجازه بدین بیاد بالا و نشوندمش پیشم آخه آقای سجادی یه کار بهم گفته بود که خیلی زمان میخواست و ساعت کاری هم که تموم شده بود بعدش که اومد و دید دوستم پیشمه رفتم گفتم این و این انجام شده واستون ایمیل کردم گفت چقدرش مونده و برو ولی تا قبل از 9 فردا باید واسم بفرستی ... خوشحال و خندون ماشین گرفتیم و اومدیم ...
حالا دارم فکر میکنم باید 7 شرکت باشم تا بتونم 9 تحویل بدم کار رو ... ای بابا

No comments: