Tuesday, June 30, 2009

نهم تیر

الان صد در صد مصمم شدم که باید دنبال کار بگردم ...
از شرایط کاریم بد دلخورم ... منطقی رفتم پیش مدیر محترم و میگم میشه بگید ماه بعد هم قراره شرایط همین باشه یا نه ... کلی تحقیر گذاشته تو کاسم و میگه اینکه تو دو ماهه پنج صبح بیدار میشی و تا حدود هفت سر کاری شرایطیه که تو رو واسه آینده می سازه ... برو خودتو درست کن
دو ماهه تمام پنجشنبه ها دارم میرم سر کار بعضی از تعطیل رسمی ها شیفت بودم ... آقا برمیگرده میگه برنامه ای که من امضا کردم شما پنجشنبه هاش نبودی ... گفتم نیگاه نکردین چی رو امضا کردین
وقتی این آدم رو میبینم دلم نمیخواد هیچوقت مدیر بشم ... پست بشم... نامرد بشم

Monday, June 29, 2009

هشتم تیر

الان مراسم تودیع همکارمون به پایان رسید.
از ساعت چهار تا شش، عالی بود اینجا همه با هم اینقدر خوب هستن که نزدیک 20 نفر کنار هم دو ساعت خندیدم.
با تمام وجودم و انرژی های درونم براش آرزو می کنم در سفری که برای پرش به آینده ای بهتر داره میره موفق باشه و سبز سبز برگرده.
داداشی زنگ زد و گفت ولیعصر شلوغه ... مراقب باش
حلقه ی همبستگیه مردم از تجریش تا راه آهن
امید که آخر این هم به زشتیه روزهای گذشته نباشه

Sunday, June 28, 2009

هفتم تیر

این روزا از صبح کله سحر میایم سر کار و زود زود خونه رفتنمون شده هفت شب ولی به چه امیدی
برای کدامین آینده
گاردی های نگران امنیت ملت تو خیابونا پول حلال در میارن ... همچنان

Saturday, June 27, 2009

ششم تیر

امروز صبح اصلن نمیتونستم بلند شم ...آخه دیروز با رفیقای دانشگاهی رفتیم جاده چالوس ... اینقدر خوش گذشت که تمام خستگی های این همه کار کردن از تنم بیرون رفت
اینقدر خسته بودم که از خیر دوش گرفتن گذشتم و وقته اونم دادم به خواب ... حالا وقتی بیدار شدم کلی ناراحت بودم که چرا دیشب با اینکه عمو اینا خونمون بودن من رفتم و خوابیدم ...
خدا این داداشی رو برای من نگه داره که با همراهیش راهه منو برای با دوستام بودن هموار می کنه
هه هه... نزدیک دو ساعت هم تاخیر خوردم
گزارش کارکرد پر نکردم ... تازه شیشم ماهه ... هنوز تا نیمه ی ماه وقت هست :دی
رفتم پیش جناب مدیر ازش بایگانی هاشو بگیرم تا کارای این دو ماهی که نتونستم راست و ریستشون کنم رو امروز سر و سامون بدم ... با افتخار یه زونکن داد دستم و منم وقتی قطرشو دیدم گفتم تا 10 اینجام ... اومدم پشت میزم بازش میکنم میبینم مال سال هشتاد و هفته ... شوکه شدم رفتم میگم من مال دو ماه اخیرو میخوام ... تازه میفهمه که بایگانیش گم شده ...
الان خوشحالم که میرم خونه
ولی احتمالن فردا ناراحتم چون باید تمام آرشیو دوماه ایمیلم رو چک کنم و دونه دونه تغییرات رو از توش دربیارم و اعمال کنم... این دیگه خیلی ستمه