Thursday, March 6, 2008

امروز شاد شاد پاشدم رفتم دانشگاه و برای ساعت یازده رسیدم و رفتم دیدم یه پیرمرد نشسته و آقای فلاح.... فلاح گفت کلاس همینه بیا تو وقتی رفتم استاد گفت کلاس ساعت ده شروع میشده الان که وقت اومدن نیست منم برگه ثبت نامم رو نشون دادم و گفتم تازه ثبت نام کردم خبر نداشتم خلاصه حاضری زد و رفت... کلاس با دو نفر آدم تشکیل نشد
تو راه عاطفه رو دیدم و جریان رو گفتم ولی به خاطر اینکه برای عاطفه آیدی بسازیم برگشتیم الهام هم اومد کارای مسنجرش رو انجام دادیم و من اومدم....
عصری با مامان رفتم مانتو بخرم الان برگشتیم هیچی هم نخریدیم....
بابا و عمو امروز خونه مامانی رو قولنامه کردن...

No comments: