سرمای بدی خوردم.... همه رفتن خونه عمه عید دیدنی من و خواهر آخری موندیم ....
الان تلفن کردم و عید رو به استاد سجادی و امیر تبریک گفتم...
بدنم درد میکنه... چشمام هم همینطور .... هنوز خرید هم دارم ولی جون خرید کردن ندارم الان شیرین هم اومده نت ( از بچه های دبیرستان) همیشه چت با شیرین خوبه ... بچه ی دوست داشتنی ایه
No comments:
Post a Comment