Sunday, September 27, 2009

پنجم مهر

من چه سبزم امشب
امروز از صبح تبیان بودم ... یعنی یه استراحت نسبتن خوب ... چتیدم ... دانلود کردم ... ریدرمو کامل خوندم ... چند تا وبلاگ خوب دیگه واسه خوندن پیدا کردم و در کل مفید که نه ولی خوب گذشت.
نزدیکای 5 بود که با زهرا قرار پارک لاله رو گذاشتیم ... از خوشحالی داشتم پر میکشیدم ... بعد از حدود 2 ماه ... پارک ... آزادی ... پیاده روی ... نفس کشیدن ...
از شرکت رو تا پارک پیاده رفتم (یعنی از وصال) هر قدمی که برمیداشتم احساس بودن می کردم ... نفس میکشیدم گاهی بوی دود استشمام میکردم ولی بازم عشق میکردم ... موقع رفتن شیر کاکائو خریدم که دوپینگ کنم و جونم ته نکشه ... کلی تو پارک گشتیم ... بعدم نشستیم و حرف زدیم ... زهرا دوست فوق العاده ایه ... درسته که هیچکدوم از مشکلات این دو سه روز رو نتونستم بهش بگم؛ یعنی نخواستم که بگم اما کلی آروم شدم ... همراهیش خودش کلیه ... اینقدر خوب و شیرین بهت انرژی میده که دلت میخواد داد بزنی که زی زی جونم عاشقتم ... و مطمئنن زهرا میگه بازم داری بهم پیشنهاد بیشرمانه میدی چند بار بگم من شوهر دارم و بهش متعهدم :دی
آقاجان امشب باید بیمارستان بمونه ... دایی هنوز نرسیده خونه، هنوز نمیدونیم دکتر چی گفته ... اما هنوز حوصله ی مهمان ندارم ... حتی اگه دایی و شهریار باشن...
به خاطر فشارهای عصبی ِ این روزا تورم صورتم بیشتر شده ... تیر کشیدن هاشم فرق کرده که این فکر کنم روند بهبودیشه ...

No comments: