Sunday, September 20, 2009

بیست و نهم شهریور

ماه رمضون تمام شد ... به سلامتی ...
از صبح کلی فعال بودم واسه خودم ... یه سوپ پختم که تا شب هی صافش کنم و بخورم ... الان بوش دراومده ... کلی خوش بو شده خدا کنه خوشمزه هم باشه ... هر چند وقتی مجبوری می خوری دیگه :دی
یه معجونِ شیر و پسته و موز و بستنی درست کردم که آی خوشمزه بوداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا... بچه ها هم کلی خوششون اومد ... فقط چون پسته ها رو پوست نکنده بودم موقع خوردن هر 30 ثانیه یه دور میبایست برم مسواک بزنم تا راه دندونام باز بشه و بشه بقیشو خورد :دی ... برادر کوچیکه سر همین دهن شستن ها کلی مسخره ام کرد بدجنس
همین برادره صبح رفته ماست موسیر و چیپس خریده ... منم شیکمو ... دلمم میخواست برداشتم ماست موسیر رو گذاشتم رو دندونام و ماستش رفت پایین موسیراش مونده بود ... آی خندیدیم ... ولی بچه ام داشت می افتاد دیگه :دی
دیشبم برداشتم هر چی آلو داشتیم ریختم تو مخلوط کن و جاتون خالی اونم کلی حال داد ...
دیروز یه سر رفتم خونه هانی اینا ... مامانش حالش خوب نبود ... اما 3 تایی کلی خندیدیم ... هانی برام یه پودینگ شیر درست کرد... فکر میکردم نمیتونم پودینگ بخورم اما هانی گفت رقیق تر درست میکنیم که بتونی، از شیر کاکائو که بهتره ... راستم میگفت ... هم مقوی تره هم خوشمزه تر ... احتمالن از این به بعد پودینگ هم به نهارهای شرکت اضافه میشه ...
الان دیگه آماده ام برای دوباره یک هفته کله پاچه خوردن
مامان و بابا رفتن اراک ... فردا برمیگردن ...
وای یه چیزی رو یادم رفت .... من خاله شدممممممممممممممممممممممممممممممممم
دیروز تو راه خونه هانی اینا بودم که سارا پیام داد که "سلام خاله آبجی کوچیکه من الان 8 هفته و 2 روزمه... آقای دکتر گفت سلامتم (پیامک از طرف ویرگول بود)" یعنی اینقدر عشق کردم که تلفن کردم و لال بازی کلی قربون صدقه ی سارا و فطرتش(همون ویرگول) رفتم و سارا هم هی میگفت تو چرا زنگ زدی به زور حرف نزن برات خوب نیست ... ای جانم

No comments: