Saturday, August 22, 2009

سی و یکم مرداد

وقتی که پر و خالیه دلت قاطی بشه ... میشی مثل من
امروز خوبم ... باید خوب باشم ... باید خوب بشم ... تو خونه موندن ... تو سکوت موندن ... حوادث خوبی نیستن حداقل برای من
امروز قراره شقایق و زهرا و هانی بیان اینجا ... شقایق اصرار داشت احسانم میخواد بیاد ... جالبه که واقعن هم میخواست بیاد ... خوشحالم که احسان دوستمه و خوشحالم که منطقی برخورد کردن که نمیتونه پاشه بیاد خونمون پیش مامانم بشینه بگه من یکی از دوستای دخترتونم :دی
امروز با دیدن بچه ها حالم خیلی بهتر میشه ... فقط این خونه نشینی ... این در تنهایی موندن ... اینجور وقت ها تنها بودنم بیشتر خار تو چشمام میشه
صبح شب اول داستان "شب های روشن" رو گوش کردم ... اثر داستایوفسکی ... الان با داستان صوتی راحت ترم ...
دلم حرف زدن میخواد ... مسنجرم پر چراغ روشنه ... اما اینا رو نمیخوام ...
دیوونه نشم خوبه

No comments: