Saturday, November 21, 2009

سی ام آبان

امروز خیلی خوب نبودم به خاطر حال و روز داداشم ... آبجی ام دیگه کاریش نمیشه کرد
امروز تو شرکت پیچیده بود که میخوان پاداش شش ماهه دوم پارسال رو بدن ... یه ذره خوشحال شدم ... پول لازمم در حد خدا
آخر وقت بود و داشتم با سارا میحرفیدم که گفت دلم از اون چس فیل هایی که یه بار آورده بودی میخواد ... هیچی دیگه موقع اومدن اول رفتم پاساژ چس فیلی و براش خریدم و اومدم خونه ...
آقاجان هنوز تو آی سی یو هست اما حالش خوبه ... خاله مینا اومده تهران و من خیلی خشک هستم ... میگه میخنده اما من رسمی
از اراک خبر رسیده که مهدیار پسر دایی کوچیکه بعد از ورزش امروز مدرسه اش قبلش درد گرفته ... حالا مگه میشه مامانی رو جمع کرد ... یعنی هان ..

No comments: