روزنوشت
About Me
View my complete profile
Blog Archive
►
2010
(7)
►
September
(3)
►
June
(1)
►
April
(1)
►
March
(2)
▼
2009
(103)
►
December
(3)
►
November
(15)
►
October
(23)
►
September
(14)
►
August
(11)
►
July
(7)
►
June
(4)
►
May
(1)
►
April
(4)
►
March
(13)
▼
February
(7)
آقای مشاور دیروز رو تعطیل کرده بودن ... رفت برای د...
الان از بیمارستان برگشتم ... ملاقات احسان ... دیرو...
تمام شد ...از دست این پایان نامه هم خلاص شدیم ... ...
فردا دفاعیه دارم ... کلی نگرانم ... من نمیدونم این...
اگه خدا بخواد دیگه داره تموم میشه ... چقدر پروژه د...
دیشب دندونپزشکی بودم ... دکترم گفت شک نکن که جراحی...
بعد از مدت ها دوباره هستم ....دوباره مثل دوباره ها...
►
January
(1)
►
2008
(84)
►
December
(4)
►
November
(7)
►
October
(8)
►
September
(7)
►
August
(1)
►
July
(4)
►
June
(4)
►
May
(3)
►
April
(10)
►
March
(23)
►
February
(13)
Thursday, February 26, 2009
آقای مشاور دیروز رو تعطیل کرده بودن ... رفت برای دو هفته ی دیگه ... خسته ام ... نیاز شدیدی به حرف زدن دارم ...
خاله بزرگه داره میاد خونمون ... اصلا حوصله ی مهمون بازی رو ندارم ...
داداشیه نامرد پاشد رفت کوه بی من ...
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment