Wednesday, October 1, 2008

بالاخره عید فطر شد.... دیشب بعد از یک ماه همه با هم شام خوردیم (و طبق هیشه محمدرضا اینقدر دیر آمد که همه خورده بودن) ولی باز خوب بود
اوه ... دیروز گاف دادم اساسی ... بابا نسخه اشو داد بعد از کارم برم و داروخانه سیزده آبان برای بگیرم و من نیز رفتم ... داروها رو گرفتم و خوشحال و خنددون و گشنه اومدم خونه هنوز یه لقمه هم نخورده بودم که ددی جونم گفت ااااااااااااا چرا نسخه ی اصلی رو کنده ... گفتم خوب مگه نباید بکنه ... گفت شاهکار حالا چی رو ببریم شرکت پول داروها رو بگیریم ... خلاصه ساعت هفت و نیم بود با علیرضا راهی شدیم و رفتیم داروخانه اونجا هم گفتن شنبه بیاین از بایگانی بگیرین ... خیلی خنده آمد اما فقط برای من... بقیه حرص خوردن!
امروز صبح قرار بود خاله منظر اینا بیان هان ... خوابالوها بازم خواب موندن موندن بعد از ظهر بیان

No comments: