Wednesday, February 20, 2008

تمام فایل ها رو خوندم و تونستم حدود چهل صفحه از توش مطلب در بیارم که فکر میکنم تحقیق خوبی از آب دراومد... اما حالم خیلی خوب نیست، صبح به رمضون زنگ زدم تا فلشش رو براش ببرم ولی همش گفت نیازش نداره و یکشنبه که میریم دانشگاه براش ببرم (بهش گفتم که اگه نیاز داشته باشه و رودرواسی کنه مدیونم میشه!) نمیدونم این همه معرفت واسه چی برای همکلاسیش به خرج داد... احساس میکنم حال بدم هم به خاطر همین مقدار زیاد معرفت دریافتی باشه!
بعد از اینکه دیروز در رابطه با لینوکس با احسان صحبت کردم انگار دوباره علاقه ام مضاعف شد دوباره چند تا فایل دیگه گرفته ام تا بخونم... ( من میدونم اگرم بخوام چیزی بشم در رابطه با لینوکسه!) الان یکی از فیلم هایی که هانیه بهم داد رو دیدم نمی دونم بگم خوب بود یا بد بود چون تو روحیه ام هیچ تغییری ایجاد نکرد.
(are we done yet)
زهرا هم قرار شد بره دفترچه های سراسری رو بگیره و پر کنیم... (امیدوارم حس کنکوری خوندنم برگرده!)
یه حس اضطراب و دلشوره ای دارم... کاش میدونستم برای چیه؟

No comments: