Monday, February 25, 2008

امروز اولین روز رسمی کار.... بیشتر وقتم هم صرف ویندوز نصب کردن و دنبال برنامه گشتن و اینا بود.... ولی فوق العاده بود... مرسی خدا ... مرسی استاد سجادی....
این داداشمون هم که اخراج شده خیلی نگرانشم... هر چند بهتره که این یک ماه رو خوش بگذرونه و بعد از چند سال بتونه به کارایی که باید میرسیده برسه... مخصوصا بعد از نامردی های سمیه حسابی خودش درگیر کرده بود که نفهمه دورش چی میگذره و خودش رو بین کار غرق کرد... فقط ترسم از اینه که حالا یهو سرش خلوت شده به اون موضوع فکر کنه و ...
امروز هر چی تلاش کردم از اونجا بتونم بلاگم رو آپ کنم اصلا این صفحه رو بهم نمیداد شاید فردا و فرداها بهتر بشه...
این زهرا هم دو روزه منو خسته و کوفته میکشونه در خونشون خودش پا میشه میره بیرون... منو باش برای این معرفت میزارم میخوام فیلم بهش بدم....
کاش بابا راضی بشه که من سر ساعت پنج نباید برگردم خونه....

No comments: