Monday, February 18, 2008

دقیقا بعد از یک ماه تولد زهرا مبارک شد... همیشه بیرون بودن با زهرا و هانیه بهم آرامش میده... دوستی چیز فوق الاده ایه اگه اون دوست، دوست جون هم باشه که دیگه چه بهتر!
این کارای مریم حسابی داره رو اعصابم راه میره... به طرز وحشتناکی شروع کردن دوستا برای همدیگه دوست پسر و شوهر پیدا کردن... میترسم اشتباه بکنه... هر چیزی و هر کاری یه وقتی داره اگه تو اون دوران نخواستی یا نتونستی کاری رو انجام بدی وقتی دورانش تموم شد نباید بهش فکر کنی... مرز سی سالگی وقت دوستی کردن و سر کار رفتن نیست ...
دارم دعا میکنم آقای رمضون (از همکلاسیهام) زنگ بزنه و تحقیق رو پیدا کرده باشه... نمیدونم چرا بهش زنگ زدم ولی پاس شدن عاطفه به این تحقیق بستگی داره...

No comments: