Monday, April 14, 2008

بعد از چند روز امروز فرصت دوباره نوشتن ... اوه اوه این چند روز هم کلی خبر بوده ...
پنجشنبه بعد از کلاس با عاطفه و الهام رفتیم و اطراف دانشگاه یه چرخی زدیم و بعد رفتیم باغ ونک ... اینقدر خوشگل بود ... همینجوری قرار گذاشتیم اگه بچه های دیگه هم بیان هفته دیگه نهار بیایم اینجا ... وقتی رسیدم خونه قرار بود ثمین آمده باشه تهران تا فرداش بره زابل ... ولی نیومده بود ... در عوضش خاله زنگ زد و گفت همگیمون داریم میایم تهران تا هم ثمین رو فردا بذاریم فرودگاه هم یه سری زده باشیم ... کلی خوب بود و اونشب کلی خوش گذشت ...
فرداشم صبحش با ثمین رفتیم بیرون و یه گشتی زدیم و بعد از نهار هم که خاله اینا رفتن ... شبشم پسر خاله مامان اومد عیدیمون ....
شنبه هم باز دانشگاه نرفتم و اومدم شرکت ... هانی زنگ زد و گفت رابطه میلیش با محمدرضا به اس ام اس هم کشیده ... از این ناراحت نیستم که داداشم با دوستم رابطه داره .... از این نگرانم که محمدرضا به خاطر فرار از داستان سمیه بخواد وابسته به هانی بشه ... هانی دختر راحتیه ... همونطوری که من با حمید برادر هانی راحتم ولی میترسم ... چون هم هانی تازه با نیما بهم زده و هم محمدرضا کاملا تو عشقش شکست خورده ....
اما دیروز کلی خوش گذشت ... صبح کلاس استاد کرمی و بعد از کلاس هم با امیر و پریسا رفتیم نهار و من بالاخره نهار باختن شرطم اینکه حلیم رو کیلویی میفروشن یا ظرفی را بعد از دو ماه دادم .
بعدش تندی اومدیم تا ولیعصر و من اومدم شرکت و بچه ها هم رفتن .
دیروز تو شرکت سارا نبود و مسوولیت سنگین ... این چند روز که سارا نیست خیلی اضطراب دارم ...
اما امروز بعد از چند روز سحر اومده ...

No comments: