Friday, November 14, 2008

به خیر گذشت ... حداقل در برخورد اول ... دیروز با آقای نوری ملاقات کردم و فرم کارورزیمو پر کرد
یعنی واقعا میان سر کارمون ببینن ما چی کار میکنیم؟
بعد ازظهر علیرضا رو با کامران و امیرحسین بردم بیرون ... یه گشتی زدیم و علی کیف خرید ... اونم خوب بود ...
مامان و بابا دوباره گیر دادن بریم کربلا ... دیگه حرفی نمیزنم....
به تلفنای امیر شک کردم ... الان دارم به حرف ثمین میرسم که پسرا الکی به کسی زنگ نمیزنن ... تا حالا همش بهونه داشته ... ولی این چند وقت وسط حرفاش حرفایی میزنه که شک میکنم ... امیر سیاست مداره خوبیه ... میدونه اگه همینجوری به من پیشنهاد بده جوابش منفیه ... دارم فکر میکنم که قراره هفته پیشمون اشتباه بود و حالا باید این اشتباه رو جبران کنم ...
الان زنگ زده میگه خواهرم میگه زود باش یکی رو پیدا کن ... منم گفتم خوب زود باش با مهسا آشتی کن
باید روابطمون رو کمتر کنم ... تلفناشو کمتر جواب بدم و کوتاه تر باشه

No comments: