Thursday, June 5, 2008

امروز صبح یه سر رفتم پیش زهرا و نصب رشنال رو انجام دادیم و برگشتم تا خودم کار کنم ... الان تمام شد برای علیرضا و حمید هم درست شد و براشون فرستادم ...
محمدرضا رفت مجلس ختم خواهر دوستش الهی داداشم خیلی ناراحت شده بود و افسرده ...
اما اتفاق عجیب و قریب رفتن مهدخت به اراک بود.... امروز صبح بابا بردش ترمینال و اونم رفت.
باید اتاق رو مرتب کنم و وسایل داخل کارتون رفته رو در بیارم ولی اصلا حسش نیست.

No comments: