Friday, April 10, 2009

بیست و یکم فروردین

عجب هفته ای بود ... کار و کار و کار ... بعد از تعطیلات تمام مشکلات سرازیر شده بودن ... هر روز کار تا ساعت هفت و هشت شب ... واقعن خسته ام کرد
این دو روز آخر هفته دختر خاله ها اومده بودن ... کوچیکه که صبح پرواز کرد به سمت زابل برای ترم آخر دانشگاه بزرگه هم همین الان برگشت اراک... دیشب تو بارون رفتیم پارک ... بدمینتون بازی کردیم ... یه دنیا عکس گرفتیم ... و خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم و بعد از روزهاساعاتی بر من خوش گذشت
دنبال برنامه ریزی جدیدم ... شدیدا دارم خودمو توجیح میکنم که باید زبان رو شروع کنم ... و احتمالن استخر یا فعالیت دیگه ....

No comments: